خبرگزاری حوزه، | «قافله عشق» که از کوچههای مدینه به راه افتاد، دلش پای ماندن نداشت «با چشم خویش دیدم که جانم می رود» وصف حال کنون او بود؛ اگرچه دلِ ماندن نداشت، ولی پیری برای او پای رفتن هم باقی نگذاشته بود و اینچنین بود که بانو ام البنین از «قافله عشق» جا ماند و به کربلا نرسید.
خبر مرگ معاویه در کوچههای مدینه پیچید، بانو فاطمه متوجه شد که آن «شورش عظیم» در خَلق آدمیان نزدیک است. با چشم خویش دید که حاکم مدینه -امام حسین علیه السلام- آخرین پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها، یگانه دختر نبی خدا را به دارالخلافه دعوت کرده و میخواهد از او که امام و امیرالمومنین است، برای شراب خواری چون یزید بیعت بستاند.
* پیمانی که ناشدنی بود…
میدانست که محال است امام با شیطان پیمان دوستی و بیعت بندند و از هدایت عالمیان دست بکشد. او از همان روزی که وارد این خانه شده بود وظیفه اش را میدانست؛ با وجود اینکه در سخنوری، شجاعت و زیبایی در قبیله خویش شهره بود، ولی وقتی پا به خانه علی علیه السلام گذاشت، چون به مقام بانو فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به خوبی واقف بود، خود را کنیز این خانواده میدانست و همواره به فرزندانش توصیه میکرد مبادا ادب در برابر امام خویش را کنار گذاشته و پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله را که سروران جوانان اهل بهشت هستند، برادر خطاب کنند و عباس چه خوب این درس زندگانی و ادب را در دامان مادر فراگرفت و تا لحظه شهادت، هرگز امام خویش را برادر خطاب نکرد و خود را گدای در این خاندان و خانواده میدانست.
فاطمه ام البنین این چنین بانویی بود، بانویی که در شمشیر زنی، سوارکاری، شجاعت و سخنوری شهره عرب بود؛ همچون کنیزان خدمت فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را میکرد و برای امام حسین علیه السلام در دامن خویش سرباز و فرمانده پرورید تا بار دیگر شاهد جگر پاره پاره امامش در تشت خون نباشد.
* هیهات منا الذله
«قافله عشق» به راه افتاد، چه حسرت عظیمی وجودش را گرفته بود، بانویی که پیری توان رفتن را از گرفته بود میخواست هرجور شده در رکاب امامش باشد؛ اما در مدینه بودند کسانی که تا ندای حسین علیه السلام را شنیدند پنبه در گوش کردند و حج و مستحبات را بهانه کردند؛ در حالی که هیچ حجی واجب تر و بالاتر از یاری امام در کارزار نبرد در تقابل با مردی پَست نبود. در تقابل مردی که گستاخی را از حد گذرانده بود و مرتکب وقیحترین حرامها میشد، جامعه آن روز، ندای امام را نشنیده گرفتند و توقع داشتند که امامی چون حسین علیه السلام با پلیدی چون یزید بیعت کند؛ «هیهات منا الذله».
بانو ام البنین که فرزندان خویش را برای چنین کارزاری پرورده بود و فرزندانی در تراز یاری امام تربیت کرده بود، به هنگام شورش عظیم اگر چه خود پای رفتن نداشت ولی جگر گوشههایش را فرستاد تا حجت را بر اهل زمین در روز حشر تمام کند. به اهل عالم بگوید که ای اهل عالم در مصاف با امام حتی برادری حجت نیست و برادر نسبت به امام خویش غلام است و مطیع و حتی اگر در شجاعت و زیبایی همچون عباس علیه السلام باشی، باز تفاوتی نمیکند در میدان نبرد غلام حلقه به گوش امامی تا خداوند و امامت از تو راضی باشند.
* برادریی که در برابر سربازی رنگ باخت
در مرام ولایت این چنین است که برادر تا لحظه شهادت، برای امام امت، سرباز است و تا نهایت جان سربازی میکند و زمانی که حق سربازی را ادا کرد در آخرین لحظه به خود اجازه میدهد که امامش را برادر خطاب کند.
آری، شخصی چون عباس علیه السلام باید در دامان فاطمهای امالبنین سرشت تربیت شود؛ چرا که در داستان خلقت فاطمهها یا امام پرورند یا در مصاف ولایت عشق آنچنان جانبازی میکنند و خالصانه عباس می پروند که همه عالم غلام عباسند و عباس غلام حسین.
بانو ام البنین در برابر امام خویش آن چنان مطیع عمل کرد که حتی زمانی که پیک کربلا نزد او رفت و خبر شهادت عباس علیه السلام را داد، از امام حسین علیه السلام خبر گرفت؛ وقتی پیک خبر شهادت عثمان را داد، باز از امام حسین علیه السلام خبر گرفت و زمانی که پیک خبر شهادت سومین پسرش را به او داد بی توجه به این خبرها، پرسید: «من از حسین (علیه السلام) سوال میکنم، تو از عباس (علیه السلام) میگویی؟» و این حد اعلای بانویی است که شیعه واقعی است که در دامنش برای امامش سرباز میپرورد، مادری که حتی اگر همه فرزندانش در میدان جانبازی دین خدا و سربازی امام به شهادت برسند، باز از امام خویش پرسیده و از چیزی که در راه خدا داده باشد، سوال نمیکند.
* الگویی برای والاترین مادران شهید
در مصاف ولایت عشق مادران شهدا این گونه اند که از سید الشهدا و امام میپرسند نه از شهدای خویش و چه بی نظیر الگویی است فاطمه ام البنین برای مادران شهدا و مادران فاطمی مسلک که در عصر آخر الزمان که امام زمانشان تنها و بی یاور است، مانند این بانو برای امامشان سرباز پروری کنند و در این سرباز پروری آنچنان ثابت قدم باشند که حتی برای لحظهای از امام خویش غفلت نکرده و همواره یاریگر امام باشند.
* بی تابی ای که تا لحظه مرگ با او بود
بانو ام البنین تا لحظه مرگ در کوچههای مدینه آنچنان نجواگر قیام حسینی بود و قامت به اشاعه قیام عاشورایی امام حسین علیهالسلام بسته بود که تا لحظه مرگش با نوحه گری کربلا در گوش مردم مدینه نجواگر خیانت آنها به امام حسین علیه السلام بود و تا آخرین لحظه اهل مدینه را به خاطر اینکه حج واجب که همان یاری امام حسین علیه السلام بود را رها کرده بودند، شماتت میکرد و از شهادت امام حسین علیه السلام نوحه سرایی کرده و در فراق امام بی تاب بود.
شیعه باید در مسیر انتظار مانند ام البنین علیهاالسلام فرزندانی امام شناس و ولایتمدار تربیت کند که جز شهادت میان آنها و امام حائل نشود.
فاطمه قاسمی